۱۳۸۸ آبان ۱۹, سهشنبه
همین
یک نقطه بین رحیم و رجیم نیست... از نقطها ای بترس که شیطانیت کنند
نمی دونم ماله کیه
۱۳۸۸ مهر ۸, چهارشنبه
سکوت
چه میهمانان بی درد سری هستند مردگان!
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت
حسین پناهی
۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه
احیاء بی خدایی
دیشب توی عجیب ترین مراسم مذهبی عمرم شرکت کردم بله مثل خیلی از دوستان دیشب برای مراسم احیا شب 19 رمضان به همراه خانواده رفتیم حرم امام رضا و من هم که مدتیه کلا قید اسلام رو با مراسماتش زدم از روی ناچاری همراه شدم( آخه مادرم هنوز فکر میکنه من یک مسلمون کاملم من هم اصلا دوست ندارم دلش رو بشکنم واسه همین گاهی با اینکه از این کار متنفرم ولی مجبورم همراه شم).
من تمام عمره 2-21 سالم رو توی تمام مراسمات مذهبی شرکت کردم شاید بجز حج تجربه تمام مراسمات دیگه رو دارم ولی هیچ وقت به عنوان یه آدم غیر معتقد توی این مراسم ها شرکت نکرده بودم برای همین به جای التماس عاقبت به خیری داشتم تماشا می کردم که دیگران چه کار میکنن و برای من جالب بود که:
1-اگه تا به حال یک بار یک مراسم رو دیده باشید حتما دیدید که آخر مراسم دعا می کنند این اصلا چیز جدیدی نبود ولی اینکه کسی برای مرگ تو دعا کنه و ملت هم فقط و فقط برای نزدیکی به خدا آمین بگن واقعا حادثه تازه ای بود بله آشیخ محترم حداقل 5 بار برای مرگ عده دعا کرد که من هم جزء اونها بودم مثل نابودی تمام دشمنان حکومت اسلامی یا…(الان که دارم فکر می کنم اون وقتها که توی مراسمات با جون دل شرکت می کردم هم از این جور دعاها بود حالا شاید نه به شوری امروز ولی به هر حال بود. و هر چی فکر کردم نفهمیدم چرا کسی باید از خداش بخواد که کسایی رو که به چبزهایی دیگه ای غیر از اون چیزی که اونها اعتقاد دارن رو نیست و نابود بکنه حتی نفهمیدم خودم با چه منطقی آمین میگفتم)
2-خدا رو شکر من فقط در اواخر مراسم رسیدم و از افاضات(همون سخنرانی قدیم) آشیخ مجلس محروم شدم ولی توی همون مدت کوتاه داشتم به این فکر می کردم که اگه اینجا به جای مراسم مذهبی مثلا میتینگ طرفدار های آقای احمدی نژاد بود چه حرفهای اضافی میگفتن که خیلی زود فهمیدم قطعا توی یک میتینگ رسمی طرفدارهای هیچ جریانی جرئت ابراز امیدواری برای نابودی جریان دیگه رو داشته باشه بله دیانت ما باید هم جلو تر از سیاست ما باشه.
3-انگار خود آشیخ مجلس هم می دونست که کسی به حرف هاش گوش نمی ده چون وسط قرآن به سر چنان ادای گریه کردن رو در می آورد که حتی اگه کسی قصد داشت گوش بده ببینه طرف چی میگه هیچی نمی فهمید و بجز صدای عربده هیچ صدای دیگه ای از بلند گوها خارج نمی شد من مونده بودم به این مراسم با شکوه بخندم یا به گذشته خودم که به راحتی نیمی از عمرم رو توی مراسمی مشابه سپری کرده بودم گریه کنم و…
4-وسط قرآن به سر یهو میکروفن رو دادن دست یه بابایی که مثلا مناجات بخونه و البته ما که مناجاتی ندیدیم فقط دو سه بیت شعر خواند که الحق قشنگ بود و صدای طرف هم خوب بود و انصافا خوب چهچه میزد(کاش قرآن به سر رو هم می دادن همین بابا بخونه چون حداقل می تونستیم به صداش گوش کنیم) ولی یکهویی مثل اینکه جوی گرفته باشدش باز زد به عاشورا و حسین حسین کردن ما که ارتباط شب احیا رو با عاشورا نفهمیدیم.
5-وقتی داشتیم بر می گشتیم از مامانم پرسیدم مگه شب قدر از اول اسلام نبوده گفت چرا بعد گفتم پس چرا توی شب 19 رمضانی که امام علی ضربت خورد همه خواب بودن و دختر امام که میزبان امام بوده از دست پدرش ناراحته که چرا پدر نمی خوابه و همش به آسمون نگاه می کنه.(اگه راستش رو بخوایید منتظر جواب نشدم)
خلاصه مطلب اینکه من شرکت توی این مراسم رو به همه چه مسلمان ها چه غیره اکیدا توصیه می کنم چون وقتی بدونی مردم به چی اعتقاد دارن خیلی بهتر می تونی باهاشون حرف بزنی از ما گفتم بود!
۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه
سلامی به گرمای نیم روز کویر (همین بغل خونه خودمون)
به نام پروردگار سرزمین اهورایی مان ایران
برای همه ما اولین با ارزش بوده و هست ولی هیچ وقت کامل نبوده و نیست این پست اولین پست منه پس به من حق بدید که نگرانش باشم و دوستش داشته باشم و تمام تلاشمو بکنم تا کامل باشه و البته می دونم که نیست ولی مطئنم شما کمک می کنید که در آینده بهتر بنویسم پیشاپیش ممنون.در ادامه مطلب معرفی یک کتاب رو براتون می ذارم که خیلی دوستش دارم و البته کلی چیز ازش یاد گرفتم امیدوارم جماعت کتاب خون از این هم خوششون بیاد.
من تازه کتاب بیوتن رضا امیر خانی رو تموم کردم که البته کلی هم حال داد واسه همین خواستم در مورد این کتاب چند خطی رو واسه شما هم بنویسم تا شاید خوشتون اومد رفتین ۶۵۰۰ تومان واسه چند ساعت لذت ناب و خالص بدید این رو همین اول گفتم که یک وقت خدای ناکرده از من لینکش رو نخوایید چون هرچی گشتم پیدا نکردم و آخرش رفتم ۶۵۰۰ پول دادم.
اول از همه در مورد نویسنده : رضا امیر خانی نویسنده همه فن حریف که وقتی ۱۷-۱۸ سالش بود با ارمیا دنبال دست و پا کردن اسم و رسمی واسه خودش بود البته رضا امیر خانی رو دوستان عزیز بسیجی بیشتر با کتاب داستان سیستان دوستان اهل قلم با نشت نشا و البته دوستان ادبیاتی با من او میشناسن (یک جا که فعلا یادم نمی یاد کجاست خواندم که من او رو به عنوان بهترین رمان ایران میشناسن) این بار هم با یک کار عالی دیگه اومده تا چند ساعتی ببردت توی کما. چیزی که نمیشه در مورد رضا امیر خانی فراموش کرد و حتی اگه من و شما فراموشش کنیم بلافاصله وقتی کتاباشو باز کنیم کلمات سرمون فریاد می زنن اینه که آقا رضا بیش از هر چیزی وابستگی خودش رو در حد اعلی به فرهنگ دفاع مقدس فریاد می زنه البته مطمین باشید چیزی که رضا امیر خانی در مورد جنگ میگه با چیزی که من و شما تجربه اش رو داریم زمین تا آسمون فرق داره و خارج از کلیشه های غالب ماست باور ندارید کتاب بیوتن رو بخوانید تا باورتون بشه.
و اما قصه ما بیوتن : ارمیا معمر بسیجی داوطلب که« جمعی گردان ۲۴ لشکر ۱۰ سید الشهدا»ست «یک آدم نه خیلی معمولی با مو های مجعد و ریش های بلند ; جوری که هر جور که لباس بپوشد –ولو شلوار کوتاه- و هر جایی که برود –ولو فرودگاه جی.اف.کی- عبدالله بودنش تابلوست.» البته نباید فراموش کرد که این آدم هم حق دارد عاشق شود ولو عاشق آرمیتا یا شاید هم آرتیما حتی ولو اینکه خانم کارمند «موسسه تحقیقات مذهبی نیوجرسی» باشه و حتی ولو اینکه این خانم نتونه فارسی رو مثل آدمی زاد صحبت کنه عشق دیگه این چیزا حالیش نیست حالا اگه دو تا آدم با این مشخصات هم رو بخوان چی میشه احنمالا دنیا به هم میریزه و به احتمال زیاد جنگ راه میافته اصلا بیوتن قصه جنگه، جنگه نو با کهنه جنگ نیمه مدرن با نیمه سنتی جنگ فرهنگ ها یا حتی جنگ زبان های عربی و انگلیسی با زبان فارسی یا حتی جنگ اسلام شناسی خشی و بیل با دین فروشی ی ارمیا معمر جنگ عبد الغنی با سهراب که البته اسمش صلوات داره. وقتی که سهراب بشود داور این میدان نماز ارمیا میشود همان رقص سوزی تو دیسکو ریسکو کسی چه میدونه شاید ذکر مقدس هم بشود« آلبلا لیل والا» آخر سرش هم لابد می خوایید بگید سوزی و ارمیا را هم یک نفر کشت دیگر. اصلا با ما چه :
-«بنده شناس دیگری است.»
کسانی که رمان قبلی امیر خانی را خوانده باشند می دانند که این کتاب پر است از جهش های زمانی ترکیب های عجیب و غریب زبانی و هزار ترکیب دیگه که از خیلی های بجز خود امیر خانی کسی سر در نمی آورد همه این ها در کنار سخن تازه امیرخانی در این کتاب در جنگ مردمان تازه با همراهان جنگ (نه وارثان آن) که آن را علاوه در جسم در روح و اندیشه شان هم همراه دارند یک کتاب کامل با برد مخاطب متفاوت ساخته است که از منتقدان نکته بین تا رمان خور های حرفه ای همه را از این چشمه تازه بر آمده سیر آب می کند ولی ساختار خاص این رمان برای تازه کارها اندکی دل زدگی همراه دارد ولی بدون شک این رمان در واقع گذاری مدرن تر به من او ست از درویش مصطفی بگیرید که سهراب می شود تا سیلورمن ها که همان گذار هفت کور است بر محله خانی آباد ولی این بار امیر خانی بیشتر از من او انسان ها را در منجلاب خود فرو برده و کمتر به دستاورد های ادبی اندیشیده است اما به نظر خود امیرخانی خواندن بیوتن برای کسانی که با من او خواندن آثار او را شروع نکرده و از ابتدا بیوتن را می خواندند اندکی سخت است.(مصاحبه با همشهری جوان)
-”و دیگر آسمان را نخواهی دید.”
۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه
سلام به دوستان نادیده!
حرفهایی هست برای گفتن که تا گوشی نبود نمی گوییم و حرفهایی هست برای نگفتن که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.