۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

سلامی به گرمای نیم روز کویر (همین بغل خونه خودمون)

به نام پروردگار سرزمین اهورایی مان ایران

برای همه ما اولین با ارزش بوده و هست ولی هیچ وقت کامل نبوده و نیست این پست اولین پست منه پس به من حق بدید که نگرانش باشم و دوستش داشته باشم و تمام تلاشمو بکنم تا کامل باشه و البته می دونم که نیست ولی مطئنم شما کمک می کنید که در آینده بهتر بنویسم پیشاپیش ممنون.در ادامه مطلب معرفی یک کتاب رو براتون می ذارم که خیلی دوستش دارم و البته کلی چیز ازش یاد گرفتم امیدوارم جماعت کتاب خون از این هم خوششون بیاد.

من تازه کتاب بیوتن رضا امیر خانی رو تموم کردم که البته کلی هم حال داد واسه همین خواستم در مورد این کتاب چند خطی رو واسه شما هم بنویسم تا شاید خوشتون اومد رفتین ۶۵۰۰ تومان واسه چند ساعت لذت ناب و خالص بدید این رو همین اول گفتم که یک وقت خدای ناکرده از من لینکش رو نخوایید چون هرچی گشتم پیدا نکردم و آخرش رفتم ۶۵۰۰ پول دادم.

اول از همه در مورد نویسنده : رضا امیر خانی نویسنده همه فن حریف که وقتی ۱۷-۱۸ سالش بود با ارمیا دنبال دست و پا کردن اسم و رسمی واسه خودش بود البته رضا امیر خانی رو دوستان عزیز بسیجی بیشتر با کتاب داستان سیستان دوستان اهل قلم با نشت نشا و البته دوستان ادبیاتی با من او میشناسن (یک جا که فعلا یادم نمی یاد کجاست خواندم که من او رو به عنوان بهترین رمان ایران میشناسن) این بار هم با یک کار عالی دیگه اومده تا چند ساعتی ببردت توی کما. چیزی که نمیشه در مورد رضا امیر خانی فراموش کرد و حتی اگه من و شما فراموشش کنیم بلافاصله وقتی کتاباشو باز کنیم کلمات سرمون فریاد می زنن اینه که آقا رضا بیش از هر چیزی وابستگی خودش رو در حد اعلی به فرهنگ دفاع مقدس فریاد می زنه البته مطمین باشید چیزی که رضا امیر خانی در مورد جنگ میگه با چیزی که من و شما تجربه اش رو داریم زمین تا آسمون فرق داره و خارج از کلیشه های غالب ماست باور ندارید کتاب بیوتن رو بخوانید تا باورتون بشه.

و اما قصه ما بیوتن : ارمیا معمر بسیجی داوطلب که« جمعی گردان ۲۴ لشکر ۱۰ سید الشهدا»ست «یک آدم نه خیلی معمولی با مو های مجعد و ریش های بلند ; جوری که هر جور که لباس بپوشد –ولو شلوار کوتاه- و هر جایی که برود –ولو فرودگاه جی.اف.کی- عبدالله بودنش تابلوست.» البته نباید فراموش کرد که این آدم هم حق دارد عاشق شود ولو عاشق آرمیتا یا شاید هم آرتیما حتی ولو اینکه خانم کارمند «موسسه تحقیقات مذهبی نیوجرسی» باشه و حتی ولو اینکه این خانم نتونه فارسی رو مثل آدمی زاد صحبت کنه عشق دیگه این چیزا حالیش نیست حالا اگه دو تا آدم با این مشخصات هم رو بخوان چی میشه احنمالا دنیا به هم میریزه و به احتمال زیاد جنگ راه میافته اصلا بیوتن قصه جنگه، جنگه نو با کهنه جنگ نیمه مدرن با نیمه سنتی جنگ فرهنگ ها یا حتی جنگ زبان های عربی و انگلیسی با زبان فارسی یا حتی جنگ اسلام شناسی خشی و بیل با دین فروشی ی ارمیا معمر جنگ عبد الغنی با سهراب که البته اسمش صلوات داره. وقتی که سهراب بشود داور این میدان نماز ارمیا میشود همان رقص سوزی تو دیسکو ریسکو کسی چه میدونه شاید ذکر مقدس هم بشود« آلبلا لیل والا» آخر سرش هم لابد می خوایید بگید سوزی و ارمیا را هم یک نفر کشت دیگر. اصلا با ما چه :

-«بنده شناس دیگری است.»

کسانی که رمان قبلی امیر خانی را خوانده باشند می دانند که این کتاب پر است از جهش های زمانی ترکیب های عجیب و غریب زبانی و هزار ترکیب دیگه که از خیلی های بجز خود امیر خانی کسی سر در نمی آورد همه این ها در کنار سخن تازه امیرخانی در این کتاب در جنگ مردمان تازه با همراهان جنگ (نه وارثان آن) که آن را علاوه در جسم در روح و اندیشه شان هم همراه دارند یک کتاب کامل با برد مخاطب متفاوت ساخته است که از منتقدان نکته بین تا رمان خور های حرفه ای همه را از این چشمه تازه بر آمده سیر آب می کند ولی ساختار خاص این رمان برای تازه کارها اندکی دل زدگی همراه دارد ولی بدون شک این رمان در واقع گذاری مدرن تر به من او ست از درویش مصطفی بگیرید که سهراب می شود تا سیلورمن ها که همان گذار هفت کور است بر محله خانی آباد ولی این بار امیر خانی بیشتر از من او انسان ها را در منجلاب خود فرو برده و کمتر به دستاورد های ادبی اندیشیده است اما به نظر خود امیرخانی خواندن بیوتن برای کسانی که با من او خواندن آثار او را شروع نکرده و از ابتدا بیوتن را می خواندند اندکی سخت است.(مصاحبه با همشهری جوان)

-”و دیگر آسمان را نخواهی دید.”

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

سلام به دوستان نادیده!

حرفهایی هست برای گفتن که تا گوشی نبود نمی گوییم و حرفهایی هست برای نگفتن که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.

a